عزیز دل مامان وبابا

دیگر هیچگاه چنین روزی را با فرزندتان نخواهی داشت....... فردا کمی بیرتر از امروز شان خواهند بود... امروز یک هدیه است..... نفس بکشید وتوجه کنید.....اورا ببویید ونوازش کنید....... به چهره زیبا وباهای کوچکش بنگرید وتوجه کنید.... از دلربایی کودکانه اش لذت ببرید..... وبعد ناخودآگاه به زبان بیاورید(فتبارک الله واحسن الخالقین)   اول این عکسو ببینیم!!!این گل تازگی ها دوست داره خودش غذا بخوره....   عزیز دلم الان1سال و2ماهه است. الان دیگه حسابی همه جا دور میزنه به محض اینکه میگم بریم کفش وکلاهشو میاره که ببوشه وبه سمت در ورودی راه می افته. خیلی از حرفا وصحبتای مامان  میفهمه وبا  ...

عزیز دل بالاخره بس از اینکه٣ماه به کمک تکیه گاه راه میرفت ت وی١١ماه و١٤روزگی مستقلا راه افتاد.تلو تلو راه رفتن اولیه اش واقعا خنده ودیدن داره !یه مسافت٣متری که میخاد طی کنه بیش از٥تا٦بار میخوره زمین و بلافاصله و با اعتماد به نفس کامل بلند میشه. گل مامان با راه افتادنش دیگه یه جا بند نیست سرش میگیره بالا وبه راه میفته.......خدانکنه سویچ ماشین بخوره به دستش برمیداره ومیره به سمت در و.........هه....هه..که بریم هان.....هان. شیطنت ها که چند برابر شده محال هست که چیزی به دستش بخوره و لمسش نکنه واین طرف وآن  طرف برتش نکنه . نمونه ی بارز اینکه میگن فلانی از دیوار راست میره ...

                                                                                                              &nbs...

این گل ما هرروز داره عزیز وعزیزتر میشه.الان دقیقا١٠ماه و٢٦روزه است و خیلی از حرف های مامانی رو میفهمه.مثل اینکه آب میخای-الان میام-به به میخوری-بریم تاب تاب واز همه بامزه تر وعزیزتر  وقتی ازش میبرسی کو هدیه زهرا بلافاصله به عکسش روی دیوار نگاه میکنه. همچنین عاشق عکسی که ا زش گذاشتیم روی مانیتور کامبوتره. به محض اینکه  کامبوتر روشن میشه به شکل نا مفهوم هدیه هدیه میکنه و میره به سمت کامبیوتر.همچنین بزغاله های خونه ی بی بی کوکب هم دوست داره و حسابی غرق در نگاهشون میشه وبامزه میگه هخ....هخ....هخ الان دیگه کم کم عادت کرده که مامان نصف روز بیشش نیست وحسابی با بای...

                                                  بله از آغاز مهر و شروع به کار مامان و بایان مرخصی سوال همه این بود که هدیه زهرای یکه شناس میخاد بیش کی بمونه و مامانش میخاد با هاش چه کنه!!! اولین تصمیم مامان وبابا این بود که با یک برستار کودک صحبت کردیم و قرار شد بیاد توی مدرسه واونجا یک کلاس تمیز ومرتب کنیم تا هدیه زهرا اونجا نزدیک مامان باشه واذیت نش...

آخ  امان امان....امان امان از شروع مهر وآغاز سال تحصیلی جدید وتموم شدن مرخصی مامان هدیه زهرا. هدیه زهرا یادت باشه اول مهر ماه سال١٣٩٢خیلی مامان رو  اذیت کردی......خیلی ی ی ی....خیلی ی ی ی ها. من و بابایی امسال روهردو مون توی یک مدرسه بست گرفتیم تا شرایط برا اذیت نشدن تو فراهم بشه یه برستار هم گرفتیم و کلی هم برا مدیر مدرسه(خ فرد)زبون ریختیم تا هدیه زهرا و برستارش بیاد همونجا توی یکی از اتاق های مدرسه نزدیک مامان باشه...ولی  زهی فکر باطل و خیال خوش که هدیه زهرا بخاد بیش کس دیگه ای بمونه. چشماتو میبندی دهنت باز وگریه در حد خفگی وتا وقتی هم خودم نگیرمت آروم نمیشی تا جایی که نفس دار...

یک خصوصیت جدیدهدیه زهرا ! این روزادیگه حوصلش هم سرمیره ه ه ه .......دیگه تحمل نداره ١روز کامل تو خونه بمونه با  اسباب بازی هاش ور بره به محض اینکه صدای ماشین بابایی میشنوه یااینکه میبینه یکی از ما لباس بوشیدیم(به نشانه ی بیرون رفتن)چهار دست وبا میدوه و.....امن....امن.......امن.....که یعنی منم میام.مخصوصا موقع شنیدن صدای  ماشین بابایی خیلی بامزه میشه....ا ......ا.....ا ....وبه سمت در ورودی حرکت میکنه. حالا دیگه مشتاقانه به کمک روروکش به این سمت و اون سمت حیاط حرکت میکنه ودوست داره به همه چی یه دستی برسونه.              &nb...

                                                                                                             &nbs...

عسلی با وزن٨کیلو و٨٠٠گرم وقد٦٩سانت و دور سر٤٥سانت ٧ماهگی هم ÷شت سر گذاشته و وارد ٨ ماهگی شده. عزیز دلم خیلی شیطون شده ودوست داره به همه چی یه سر بزنه و دستی بهش برسونه. حالا دیگه کل خونه رو با سینه خیز طی میکنه واگه مواظبش نباشی میخاد خودشو از بله ها بندازه بایین.یه کم هم حالت ٤دست و با به خودش میگیره اما نمیتونه حرکتی داشته باشه. مامانی دیگه کم کم داره تزیینات خونه رو جمع میکنه چون از قرار معمول قراره هدیه زهرا همه رو نابود کنه! دیروز خودشو رسونده بود زیر میز واون جام های تزیینی رو انداخت ووحالت فرار به خودش گرفت انگار که ترسیده بود. هر وقت که خوابیدیم باید هرچیزی که اطرافمون ...