هدیه زهراهدیه زهرا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

عزیز دل مامان وبابا

داستان بستانک خوری

عزیزم مامان دو ست نداشت تو بستانک بخوری ولی از آنجایی که هر چه قدر میمکیدی حس مکیدنت ارضا نمیشد مجبوربودی زیاد شیریخوری وبعدش هم شیر های اضافی رو بالا بیاری  مامان هم مجبور شد بستانک بهت بده تا اونقدبمکی تا خوب حس مکیدنت ارضا بشه. عزیز دل من گاهی اوقات 1ساعت تمام  بستانک میمکید تا اینکه خوابش میبرد هر وقت هم که از دهنش می افتاد گریه میکرد که یه نفر بیاد بستانک من بهم بدههههههه .......... ولی هر چه قدر بزرگتر شدی کمتر مکیدی...... ...
30 بهمن 1391

اول زیارت بعد خونه

                                                     هدیه زهرا بعداز3روز از بیمارستان مرخص شد به خواسته ی بابا جونش اول اونو به زیارت آقای نسابه بردیم بعدش هم رفتیم حاجی  آ بادتا خاله ها کمک کنن تا هدیه زهرا10روزه بشه. 11روزگی و12روزگی  هدیه زهرا هم خونه بی بی کوکب  بودیم وبعداز اون به همراه عمه مدینه اومدیم داراب خونه ی خودمون. ...
30 بهمن 1391

در انتظار عزیزکم

                                                      همه چیز برا حضور عزیزکم حاضر است و من هرروز را در انتظار دیدنش به سر میبرم تاسو عا و عاشورا هم گذشت و من هر ثانیه در انتظار دیدن گلم به سر میبرم تا اینکه بالاخره عزیز دل مامان وبابا در روز11 محرم91مصادف با ششم آذر ماه  ساعت8و50دقیقه در بیمارستان داراب متو لد شد.گلکم3کیلو 300گرم وزن 49...
30 بهمن 1391

انتخاب اسم برا گلم

عزیز دلم مامان از وقتی که فهمید قراره خدا بهش یه گل دختر هدیه بده همه جا به دنبال یه اسم خوشکل برا گلش بود به همه جای سایت ثبت احوال سرک کشید بابایی خیلی حساس تر از مامانی بود برا انتخاب اسمت هر اسمی که مامان انتخاب میکرد به تایید بابایی نمیرسید. تااینکه یه روز که مامان حسابی تو سایت ثبت احوال گشته بود وخسته شده بودقصد داشت سایت رو ببنده چشمش به اسم هدیه زهرا افتاد. بلا فاصله مطمین شد که بابایی قبول میکنه چون دیگه سلیقه باباتو دست مامانی بود  این بود که این اسم به تایید بابا رسید و تا لحظه تولدت بین بابا و مامان مثل یه راز موند ودر نهایت ثبت شد.   ...
16 بهمن 1391