هدیه زهراهدیه زهرا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

عزیز دل مامان وبابا

150 روزگی هدیه و شیطنت ها

هدیه زهرایی5ماهگیش تموم شد و وارد 6ماهگی شده.خوشکلکم هم خیلی کنجکاو شده و هم خیلی شیطون بلا. وخیلی هم چیزای جدیدی یاد گرفته. عزیزم اسباب بازی هاشو خیلی دوست داره و ساعتی باهاش بازی میکنه همینطور در روز ساعتی رو به تماشای تلوزیون میشینه و سخت به تغییر رنگش و صداهای تلوزیون دقت میکنه.شیطون بلا حتی موقعی که در گیر بازی باشه اگه من شروع به نماز خوندن بکنم . بازی رو رها میکنه و خیلی آروم به نماز خوندنم زل میزنه. دیگه دوست نداره برا مدت طولانی رو زمین بخوابه یا غر میزنه که منو بغل کنید ویا خودش شروع میکنه به غلت زدن گاهی اوقات کل هال رو با غلت زدن طی میکنه. گاهی اوقات حتی اجازه نمیده ...
11 ارديبهشت 1392

دیگه بزرگ شدی گلم

عزیز دلم از بعد از عید بهتر شده و کمتر غریبی میکنه. و وقتی کسی غیر از مامان و با با صداش میزنه به زور هم که شده یه خنده براش میزنه. گل خوشکلم وزن گیریش خوب بوده و همین طور افزایش قد و دور سرش. بیشتر او قات یا مشغول خوردن دستاش هست یا داره تلاش میکنه باشو به دهنش برسونه و بکنه تو دهنش                                                   ...
10 ارديبهشت 1392

سفر بندر وواکسن 4ماهگی

عزیز دلم برا اولین بار و اولین سفر توی تعطیلات اولین عیدش  به بندر عباس رفت .٤روز خونه ی عمو علی بودیم ١روزشو رفتیم قشم و کلی توی باساژ ها دور زدیم.شبهاتا دیر وقت کنار ساحل بودیم و هدیه زهرا هم تو بغل بابا جونش و لای بتو اونقدر توی ابها قدم میزد تا وقتی که خوابش میبرد.عکست برا موقعی هست که شناور سوار بودیم و میرفتیم قشم. توی شناور سخت مشغول دیدن برنامه ی ماهواره بودی.  وقتی خواستیم بر گردیم عمو علی هم همراهمون اومد .بین راه تو باغهای رستاق اطراق داشتیم واین عکس .....                     &nb...
21 فروردين 1392

سیزده بدر

من صورتی-لباسم صورتی-بلنگ صورتی هم صورتی -بستونکم هم صورتی تو اولین سیزده بدرم زیر درخت های لیمو کلون تو سایه آفتاب چه حالی میده ه ه ه ه ه ه ه............... ...
21 فروردين 1392

عید 1392

                   به خاطر اینکه هدیه زهرا جان هنوزم که هنوزه غریبی میکنه . بیشتر ترجیح میده خونه ی خودمون و تنها  باشه تصمیم گرفتیم کل تعطیلات عید خونه ی بی بی کوکب باشیم تا هدیه زهرا یه کم به شلوغی عادت کنه و این همه غریبی نکنه. بس سال تحویل هم اونجا بودیم وهدیه زهرااولین سال تحویلشو در کنار عمو عمه و دختر عموها بود. عزیزم عیدت مبارک.......  ...
20 فروردين 1392

آرامش هدیه زهرا فقط تو خونه ی خودمون

هنوزم هدیه زهرا را فرزندی صبور معرفی میکنم.چون عزیزم تاوقتی خونه ی خودمون هستیم . بیش خودم هست اصلا اذیتم نمیکنه و اجازه میده تا من به همه ی کارام برسم.اما امان از وقتی که هدیه بیش کس دیگه ای باشه و غریبی بکنه! عزیزم برات بگم از اوج غریبی کردن هات..... نزدیکی های 100 روزگیت بود(91.12.15)نی نی آقای جعفربور(همکار بابایی)به دنیا اومده بود برا دیدن نی نی و مامانش رفتیم بیمارستان.آقای جعفر بور تورو بغل کرد وای که چطور بیمارستان رو گذاشتی رو سرت ما هم نی نی ندیده برگشتیم وتا وقتی هم به خونه نیومدیم آروم نشدی! غروب اون روز خاله راضیه(همکار مامانی)که برا کاری به داراب اومده بود فقط برا دیدن تو اومد خون...
20 اسفند 1391

هدیه زهرا 3 ماهه میشود وتلوزیون میبیند

هدیه زهرا 3ماهه است .وابستگیش به مامان وبابا بیشتر شده دیگه اصلا دوست نداره تنها باشه. برا تنهایی هاش گریه های بخصوصی داره و هر وقت تنها باشه دادش در میاد که یکی بیاد بیش من ن ن ن  ن ن!! به محض اینکه من یا باباش وارد اتاقش میشیم گریه ها تنهایی قطع میشه. به تغییر رنگ و صفحه ی تلوزیون دقت میکنه و ساعتی غرق در نگاهش میشه. تا جایی که گردنش خسته نشه به بشت میخوابه و به یه چیز جالب که جلوش باشه زل میزنه. خنده هاش خیلی زیاد شده حتی موقعی که از خواب بیدار شده وداره گریه میکنه به محض اینکه مامانو میبینه خنده وگریه اش قاطی میشه.           ...
8 اسفند 1391