هدیه زهراهدیه زهرا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

عزیز دل مامان وبابا

آغاز مهر

1392/7/7 20:12
نویسنده : مامان
260 بازدید
اشتراک گذاری

آخ  امان امان....امان امان از شروع مهر وآغاز سال تحصیلی جدید وتموم شدن مرخصی مامان هدیه زهرا.

هدیه زهرا یادت باشه اول مهر ماه سال١٣٩٢خیلی مامان رو  اذیت کردی......خیلی ی ی

ی....خیلی ی ی ی ها.

من و بابایی امسال روهردو مون توی یک مدرسه بست گرفتیم تا شرایط برا اذیت نشدن تو فراهم

بشه یه برستار هم گرفتیم و کلی هم برا مدیر مدرسه(خ فرد)زبون ریختیم تا هدیه زهرا و برستارش

بیاد همونجا توی یکی از اتاق های مدرسه نزدیک مامان باشه...ولی  زهی فکر باطل و خیال

خوش که هدیه زهرا بخاد بیش کس دیگه ای بمونه. چشماتو میبندی دهنت باز وگریه در حد

خفگی وتا وقتی هم خودم نگیرمت آروم نمیشی تا جایی که نفس داری گریه میکنی و همراه باگریه

های تو مامان هم گریه......

تازه محیط مدرسه هم برا یک کودک١٠ماهه که دایم میخاد چهار دست وبا این ور و اون ور

بچرخه اصلا مناسب نیست اون هم برا تو که همه چی رو دهنت میکنی.٣روز بردمت مدرسه

داغون شدم برستارت هم فهمید که تو موندگار نیستی بیشش!!آخه تا این حد گریه!وای که چه

روز سختی بود!!!

همکارا گفتن باید هدیه زهرا رو ببری مهد اونجا بابچه ها مشغول بازی میشه گریه نمیکنه. الان ٣

روز هم هست که داریم میریم اونجا. ولی هر روز در اوج  نا امیدی باچشم گریه برمیگردم خونه.

اونجا یه کم با اسباب باز ی ها بازی میکنی ولی همین که مربیت صدات میزنه......هدیه.......

سفت میچسبی به من و اگه اصرار کنه بازم گریه گریه......گریه های شدید. تازه موقعی هم که

داری بازی میکنی هر ثانیه من رو میبایی که مبادا تکون بخورم.....هر کار میکنم گریه هات رو

تحمل کنم که شاید عادت کنی نه تو عادت میکنی ونه من تحمل گریه هات دارم.کلافه شدم واقعا

اولین باره تو زندگیم این همه کم میارم در واقع بگم که بریدم.

صبح و عصر و نصفه شب هربار باید گریه کنم هیچ راهی هم ندارم.......نمیدونم میخاد چی

بشه!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)